الهه ی الهام
انجمن ادبی
« غلط زیادی» زبان نوشتاری ما گویی روز به روز مهجورتر می شود. به نظر می رسد اشتباهات رایج نوشتاری رو به افزونی است. یکی از دلایل آن به نظرم کاهش مطالعه ی کتاب و جایگزینی آن با منابع اینترنتی است که معمولا بدون نگاه ویراستاری و رفع ایرادهای ویرایشی منتشر می شوند. همچنین به دلیل فراگیرتر شدن نوشتن (در فضای مجازی) ایرادهای نگارشی نیز فراگیرتر شده اند.این اشتباهات را نه تنها در وبلاگ نویسنده های گمنام که حتی در سایتهای خبری و پایگاه های معتبر می توان یافت. امروز دریک سایت معروف یک مورد آن را دیدم که بهانه ی نوشتن این مطلب شد. گردآوری: 401
پیغام گیر تلفن منزل برخی شاعران
یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 21:49 :: نويسنده : حسن سلمانی «نه خانی اومده نه خانی رفته»
چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, :: 9:3 :: نويسنده : حسن سلمانی واژه های فارسی به کار رفته در قرآن(6) ● مُسک: این واژه تنها یک بار در توضیح بهشت در یک آیه ی مکی استفاده شده است. واژه ی مسک پیش از اسلام در بین عرب ها به گستردگی به کار میرفته است و وام گرفته شدن این واژه کاملن شناخته شده بوده است. واژه پهلوی mushk که خود از یک واژه سنسکریت درست شده است، خاستگاه اصلی این واژه است. این واژه از پهلوی به ارمنی، یونانی، آرامی، سریانی و اتیوپیایی وارد شده است. بیش تر به نظر میرسد که این واژه به طور مستقیم از فارسی میانه به عربی وارد شده باشد . آیه ها: ختامه مسک و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون (مطففین/۲۶) ● نسخه: نسخه به معنای رونوشت است و در یکی از آخرین سورهها در اشاره به لوح های سنگی موسا به کار رفته است. اما فعل استنسخ که از آن شکل گرفته است، در آیه های پیشین نیز برای اشاره به متن های آسمانی به کار رفته است. خاستگاه اصلی آن، واژه پهلوی nask و واژه اوستایی naska به معنای یک کتاب اوستا است. آیه ها: ولما سکت عن موسی الغضب اخذ الالواح وفی نسختها هدی ورحمه للذین هم لربهم یرهبون (اعراف/۱۵۴) ● هاروت و ماروت: هاروت و ماروت دو فرشتهای هستند که در بابل به مردم جادوگری میآموختند. لگارد هاروت و ماروت را همان Haurvatāt و Amərtāt اوستا میداند که بعدها در فارسی به صورت خرداد و مرداد Khurdād و Murdād در آمدند. این دو به عنوان موجودات آسمانی شناخته شده و مورد احترام ارمنیان باستان بودند. ... آیه ها: وما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتن ... (بقره/۲) ● ورده: از آیههای آخرتشناسی و به معنای گل است. این واژه ریشه در نخستین زبان های هند و اروپایی دارد و به صورت varəδa به فارسی اوستایی در آمده است و از آن جا به صورت varda به پهلوی وارد شده است. این واژه سپس از زبان های ایرانی به زبان های سامی و به طور مشخص آرامی و سریانی منتقل شده و از آرامی به عربی راه یافته است. ( در موضوع شماره ی ٨ تارنمای ما در مقاله ی "سرگذشت واژه ی گل" توضیحات کامل در این باره داده شده است) آیه ها: فاذا انشقت السماء فکانت ورده کالدهان (الرحمن/۳۷) ● وزیر: هر دو آیه ی قرآن با این واژه، اشاره به هارون و وزارت وی برای موسا دارد. خاستگاه اصلی این واژه، واژه پهلوی viēir به معنای حکم کردن، فرمان راندن و دستور دادن است که از واژه اوستایی vīēīra به معنای تصمیم گرفتن درست شده است و به واژه ی وچر یا وجر (قاضی)، کزیر (عالی) و وزیر در فارسی میانه مربوط میشود. آیه ها: و اجعل لی وزیرا من اهلی (طه/۲۹) همچنین در فرقان/۳۵ ● یاقوت: این واژه عموما یک واژه وام گرفته شده از فارسی دانسته شده است. برخی از پژوهشگران غربی همچون فریتاگ این مساله را می پذیرند که این واژه پیش از عربی درفارسی پاکند گفته شده است و خاستگاه سریانی دارد. بر پایه ی نظر آرتور جفری منبع اصلی این واژه، یونانی است که در ایلاد یکی از کهن ترین متن های یونانی برای اشاره به نام یک گل نیز به کار رفته است. آیه : کانهن الیاقوت والمرجان (الرحمن/۵۵) گردآوری:401 دو شنبه 9 دی 1392برچسب:, :: 11:50 :: نويسنده : حسن سلمانی واژه های قارسی به کار رفته در قرآن(5)
این واژه تنها یک بار در سورههای آغازین قرآن در اشاره به حمله حبشه به رهبری ابرهه به مکه به کار گرفته شده است. ارتش ابرهه با نام جیشالفیل (سپاه فیل) نامیده شد، زیرا در تاریخ عرب برای نخستین بار در یک ارتش فیلهای آفریقایی به کار گرفته شده بود. در پهلوی واژه ی pīl وجود دارد که از آن جا به سانسکریت، آرامی، اکدی و سریانی وارد شده است. این واژه به طور مستقیم از فارسی میانه یا از طریق آرامی وارد عربی شده است. این واژه در شعرهای نخستین به کار گرفته شده و از همین رو از واژههای وارد شده ی نخستین به زبان عربی است. گردآوری:401 «واژه های فارسی به کار رفته در قرآن»(4)
گرد آوری: 401 واژه های فارسی به کار رفته در قرآن(3)
گرد آوری: 401 واژه های فارسی به کار رفته در قرآن (2 )
گرد آوری : 401
واژه های فارسی به کار رفته در قرآن
گرد آوری : 401 « بى اعتنايى يار، آسانتر از محروميت از ديدارش» هدیه : 401 « وفای به سوگند» گرد آوری : 401 « يار بى اغيار » هدیه:401 سه شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : حسن سلمانی « کاسه چوبی» گرد آوری : 401 سه شنبه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:8 :: نويسنده : حسن سلمانی
سه شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:4 :: نويسنده : حسن سلمانی گلی از گلستان(10): «حفظ تعادل در خوش گمانى و بدگمانى» يكى از شاگردان در نهايت زيبايى بود، معلم او مطابق قريحه بشرى كه زيبايى را دوست دارد، تحت تاثير زيبايى او قرار گرفت و او را به خلوت طلبيد و به او چنين گفت : هدیه:401 یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:37 :: نويسنده : حسن سلمانی «چوپان با هوش» گرد آوری: 401 شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 9:33 :: نويسنده : حسن سلمانی « بلیط جهنم» هدیه نوروزی از 401 شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 9:25 :: نويسنده : حسن سلمانی
یک شنبه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 9:5 :: نويسنده : حسن سلمانی «دارم میمیرم»
گرد آوری: 401 شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 9:33 :: نويسنده : حسن سلمانی «کارمند جدید»
گرد آوری : 401 شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, :: 9:22 :: نويسنده : حسن سلمانی
شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 10:19 :: نويسنده : حسن سلمانی «پیرزن زرنگ و باهوش» شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, :: 10:14 :: نويسنده : حسن سلمانی «گلی از گلستان(8)» «مراقبت از گزند آن كس كه از انسان مى ترسد» هدیه:401 شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 10:9 :: نويسنده : حسن سلمانی آنكس كه مصيبت ديد، قدر عافيت را مى داند راز واژگونى تخت و تاج شاه ظالم هدیه:401 شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : حسن سلمانی « رنج شديد بيمارى حسادت براى حسود » ارادتمند دوستان؛401 «عاقبت ، گرگ زاده گرگ شود...» هدیه:401 شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 16:33 :: نويسنده : حسن سلمانی « اسب لاغر ميان به كار آيد » چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 9:25 :: نويسنده : حسن سلمانی «داستان های دبستان» هدیه :401 سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : حسن سلمانی
سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 12:31 :: نويسنده : حسن سلمانی
« ده فرمان» این روزها زبان مادری یک هووی بسیار پرحرف و سمج به نام کامپیوتر پیدا کرده است و با چرب زبانی خودش را در دل و زبان همه جا کرده است. زبان فارسی حال خوش و شیرینی ندارد و بیشتر روزها را با دلخوری سپری می کند و بر عکس کامپیوتر، از حمایت خوبی هم برخوردار نیست و تنها حامی معنوی آن فرهنگستان زبان فارسی است که تلاش می کند با ورود زبان کامپیوتر به حرف های روزمرّه و نوشته های روزنامه، بلافاصله معادل آن را بسازد؛ ولی بیشتر لغات جدید مقبول نمی افتد و بعضی وقت ها مردم دچار سردرگمی می شوند. مثلاً هنوز خیلی ها نمی دانند معادل کامپیوتر، یارانه است یا رایانه! درست است که برای به روز شدن و یا باسواد نشان دادن خود ناچاریم از لغات زبان رایانه بیشتر استفاده کنیم، ولی من می گویم در هر شرایطی باید احترام کسوت زبان مادری باید حفظ شود. آن چه از نظرتان می گذرد همکاری زبان ومادرانه و زبان رایانه است: 1. آینده ی خود را با تلاش و توکّل«open»کن. 2. خشم خود را «delet» کن. 3. زبان و سخن بدون اندیشه را«cut» کن. 4. رفاقت با انسان نادان را«cancel» کن. 5. برای ساختن سرنوشتت یک«new folder» درست کن. 6. مهربانی و گذشت دیگران را«copy past» کن. 7. برای راز و رمز زندگی ات«pass word» سخت و مشکل انتخاب کن. 8. پیام های دوست داشتنی خود را«sent» کن. 9. برای انتخاب دوست صمیمی از«antiviruse» قوی استفاده کن. هدیه:401 «گلي از گلستان» اسال مطلب از دوست عزیز،401 یک شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 9:22 :: نويسنده : حسن سلمانی «دیده بان زبان»
نبایدانتظار داشته باشیم که هیچ واژه ی نامربوطی به زبان و ادبیات فارسی مان وارد نشده باشد. اگر چند سده به عقب برگردیم، متوجّه خواهیم شد که آن زمان که زبان، دیده بانی جوان و تیزبین داشت، نتوانست مانع ورود کلمات به مرز فرهنگ و ادب شود؛ چه رسد به امروز که دیدگان دیده بانمان سویی ندارد و به سختی جلوی پایش را می بیند تا توی چاله و چوله نیفتد! حق داری اگر منظورم را نفهمی. خودت را سرزنش نکن.من هم مقصّرم. باید منظورم را روشن تر بیان کنم. مقصود و منظورم « های دو چشم» است!همان بینا ترین حرف، حروف الفبا که یا در نگهبانی و پاسداری از زبان مادری مان کوتاهی کرده و یا بیش از این توان مقابله نداشته اند! و از روزی که چشم هایش را بر روی بعضی از کلمات بست و حرفی نزد و گلایه و شکوه ای پیش رودکی و فردوسی نبرد، بر سر اولین حرف و شاخ شمشاد حروفمان- الف- کلاه گذاشته شد و روزگار ما و زبانمان همین شد که هست! به بهانه ی «آب» الف تبدیل به «آی با کلاه» شد و سرگرم کلا ه هابی رنگارنگ و جورواجور خود و این که کلاهش با قد و قامتش«سِت» هست یا نه! و به بهانه ی نون« گاهی» که گاه گاهی عرض اندام می کرد تبدیل به« گاهاً» تنوین دار شد؛ غافل از این که روزی دهنده، بدون کلاه و تنوین هم آب و نان بندگانش را تضمین و تأمین می کند. این اتّفاق و اتّفاقاتی از این دست سبب شد که پیشنهاد دادند در هر اداره، سازمان، شرکت و کارخانه ای یک صندوق، جلوی چشم کارمندان، کارگران و مراجعه کنندگان نصب کنند و روی آن با خط خوش نستعلیق بنویسند«صندوق انتقادات و پیشنهادات». با وجود نام بد ترکیبش، بسیار هم طرفدار دارد و کسی نیست به این خوش خیالان گرفتار بگوید:«صندوقی که قادر نیست مشکل نام خود را حل کند، چگونه به شکایت و گلایه ی شما می تواند رسیدگی کند؟! در پایان از بازدیدکنندگان انجمن ادبی «الهه ی الهام» در خواست می کنم قبل از این که عریضه ای داخل این گونه صندوق ها بیندازید، یک اصلاحیه برای تغییر نام آن بیندازید تا بلکه با اصلاح نامش، امیدوار شوید، مشکل شما را هم حل و اصلاح کند! 401
«غلط زیادی»
-«مخترع برق رو می شناسی؟»
-«آره مگه می شه کسی توماس رو نشناسه! بهشت نوش جونش!»
توی بوستان شقایق مشغول قدم زدن بودم که گوش گناهکار گفتگوی دو مرد کهنسال را که مجموعاً یک و نیم قرن از عمرشان می گذشت، شنید. با خودم گفتم وقتی خدا بخواهد به کسی عزّت بدهد، این گونه می دهد! شاید در هر ساعت قریب شصت نفر بگویند:« نور به قبرش ببارد، اگر ادیسون برق را اختراع نمی کرد، زندگی به سختی و کندی سپری می شد.»
به سرعت برق می خواهم از این شصت نفر و شصت نفرهای دیگر دو غلط بگیرم.
غلط اول: برق و جریان الکتریسته در طبیعت وجود داشته و دارد، بنابراین کاربرد اختراع و مخترع با برق مناسبت ندارد. پس بهتر است بگوییممکتشف برق.
غلط دوم: توماس ادیسون نه مخترع برق بود و نه مکتشف برق. در واقع او 1200 اختراع به ثبت رساند که مهم ترین آنها لامپ بوده است.ادیسون مخترع لامپ بوده نه مکتشف برق.
ده ها سال است که مردم این اشتباه را مرتکب می شوند و آن قدر ترویج پیدا کرده که تبدیل به «غلط زیادی» شده است و عجیب تر این که افرادی برای خاموش کردن لامپ به فرزندشان می گویند:« خدا رحمت کند ادیسون را، برق را خاموش کن.» و هر بار که این جمله به زبان بیاید بی تردید روح« مایکل» آزرده خواهد شد. حتماً می خواهی بپرسی« مایکل کیه؟»
مایکل فارادی انگلیسی همان کسی است که در سال 1831 میلادی موفق شد با ساختن یک دینام ساده و با استفاده از میدان مغناطیسی، الکتریسته تولید کند و زمانی که ادیسون در سال 1848 در آمریکا متولد شد، هفده سال از کشف برق می گذشت.
ضمن تکریم و احترام برای فارادی و ادیسون درخواست می نمایم از این به بعد از ادیسون به عنوان یک مخترع بزرگ خصوصاً لامپ نام ببریم و از مایکل فارادی به عنوان مکتشف برق به امید اینکه در ده سال آینده دیگر اثری از « غلط زیادی» نباشد.
نقل شده به طبیبی ماموریت دادند جهت مداوای اهالی روستایی برود که به نوعی بیماری مبتلا شده اند که بدن خود را مرتب می خارانند و این طبیب وقتی با کمک مرکب چهارپای خود و طی مسافت زیاد به مدخل روستا رسید. با تعجب دید که تعدادی از اهالی که مشغول خاراندن خود بودند با حالتی تمسخرآمیز به او می خندند و مرتب این جمله را تکرار می کنند:« این یارو بیماری نخاراندن دارد!»
در پایان ابیاتی از شعر محکمه ی الهی آقای خلیل جوادی را به مناسبت این یادداشت تشخیص دادهام و تقدیم به طرفداران« الهه ی الهام» می کنم:
«... یهو شنیدم ایست خبردار دادن
نشسته بلند شدن واستادن
حضرت اسرافیل از اون دور اومد
رفت و رو چارپایه و چند تا صور زد
دیدم دارن تخت رون می آرن
فرشته ها رو دوششون می آرن
مونده بودم که این کیه خدایا؟
تو محشر این کارها چیه خدایا؟
فکر می کنید داخل اون تخت کی بود؟
الان می گم، یه لحظه، اسمش چی بود؟
اونی که تو دنیا مثل توپ صدا کرد
همون که این لامپا رو اخترا کرد
همون که کارهاش عالی بود، اون دیگه
بگید بابا، توماس ادیسون دیگه
خدا بهش گفت: «دیگه پایین نیا
یه راست برو بهشت، پیش انبیا
وقتو تلف نکن توماس زود برو
به هر وسیله ای اگه بود برو
از روی پل نری یه قت می افتی
می گم هوایی ببرند و مفتی»
از مجموعه یادداشتهای 401
برای الهه ی الهام
پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : حسن سلمانی
نمی دونم آخرین بار کی نامه نوشته ای؟یا کی نامه گرفته ای؟ ولی من خوب یادم هست.آخرین نامه ای که نوشتم حدوداً یک سال پیش بود و آخرین نامه ای که گرفتم انگار همین دیروز و در واقع سوم خردادنود و یک، سالروز فتح خرمشهر بود.اف اف به صدا در آمد.
- کیه؟
- نامه رسون.
- نامه دارم؟
- په نه په دلم برات تنگ شده بود اومدم تا گل روی تو رو ببینم.
به سرعت به طرف در ساختمان دویدم و نامه را دریافت کردم.احساس خوب و خوشایندی بهم دست داد. تازه فهمیدم که اپراتور اول و دوم و چندم تلفن های همراه نزدیک به یک دهه است که احساس خوشایند دیدن پستچی مهربان و پاکت نامه را از ما گرفته اند. زمانی این شادی ضرب در دو شد که جلوی نام و نشانی فرستنده نوشته بود« الهه ی الهام»
برایم عجیب و غریب بود که با این همه مشغله ی فکری و فعالیت های ادبی و فرهنگی و جواب دادن به ایمیل ها و نامه ها ی فراوان افراد سرشناس و ناشناس چطور فرصت کرده که برایم نامه بنویسد و آن را در دل صندوق اسرار زردرنگ بیندازد!؟با خودم گفتم:
«اگر با من نداشت میلی / send می کرد برایم میلی»
الهه ی الهام با این کارش من را یاد داش مشتی ها و با معرفتای قدیم انداخت که این روزها درّ نایاب شدند.«معرفت درّ گرانیست به هر کس ندهند / پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند»
ابوالفضل زرویی نصرآبادی این شاعر طناز خوب وطنی در قسمت سوم شعر «با معرفت ها» خوب گفته که:
...بازم همون دوره ی بی سواتی
قربون اون حرفای عشق لاتی
قربون اون« مخلصتم، فداتم»
قربون اون حافظ روی طاقچه
قربون حسن یوسف تو باغچه
قربون مردمی که مردم بودن
اهل صفا ، اهل تبسّم بودن
قربون اون دوره ی تردماغی
قربون اون تصنیف کوچه باغی
قربون دوره ای که خوش بینی بود
تار سبیل ها چک تضمینی بود...
همین که از پله ها بالا می رفتم،پاکت را با وسواس باز کردم و خواندم.«401 سلام. نامه و دست نوشته هایت را دریافت کردم و بدان در وادی فرهنگ و ادب کوچک و بزرگ و خرده و گنده نداریم. هرکسی که قلبش برای فرهنگ و ادب این مرز و بوم بتپد برایم عزیز است و مورد احترام و اکرام. تشکر می کنم از این که در جنگل شلوغ و وحشی «این تر نت» بوته ی کوچک و گمنام، امّا سرسبز و شاداب « الهه ی الهام» را برای رفع خستگی انتخاب کرده ای و گاه گاهی با ارسال پیام و مطلب ادبی و نقد و پیشنهاد های منصفانه ات راهنمایی ام می کنی. امیدوارم به لطف خدا و دوستانی چون شما این نهال کوچک قد بکشد و سری بین سرها درآورد.
اگر از حال ما می پرسی ای دوست/ ملالی نیست جز اندوه بسیار
110یارت
شنبه 15 مهر 1391برچسب:, :: 16:6 :: نويسنده : حسن سلمانی
موشی در خانه ی صاحب مزرعه ای تله موش دید. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتد:« تله موش مشکل خودته؛ به ما ربطی نداره.»
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید. از مرغ برایش سوپ درست کردند.گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند.گاو را هم برای مراسم ختم و ترحیم کشتند.
در تمام این مدّت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر می کرد!!!
دوست الهه ی الهام و دوستانش؛401
شنبه 15 مهر 1391برچسب:, :: 16:5 :: نويسنده : حسن سلمانی
توجه: دیدار کنندگان عزیز لطفاً مطالب« دیروز، امروز و فردا » را به همین ترتیب مطالعه فرمایید.
فردای ما عصر فراموشی هاست. عصر تنهایی است. عصری که مردم حصاری به وسعت زندگیشان به دور خود می کشند. عصر دویدن ها و سخت رسیدن هاست. عصر آسایشگاه، بیمارستان، تیمارستان و افسردگی.
این روزها و فردا، عصر جاده سازی و دور شدن هاست. عصر خریدن ماشین های مدل بالا و گم شدن در همین جاده هاست. آدم ها آنقدر رفته اند که گم کرده اند خود را، دیگران را، راه را، این روزها حال کسی خوب نیست.
الهه ی الهام از تو می خواهم به عنوان یک دوست شفیق، عزیز و ادیب دیروز، امروز و فردای خودم می خواهم به همه ی انسان های کره ی خاکی بگویی : آدم ها با همین روابط ساده ی اجتماعی زنده اند. محتاج به گفتن ها و شنیدن ها هستند. تا کی می خواهند خودشان را پشت مانیتود و موبایل گم کنند و گول بزنند. آدم ها به دیدن و دیدار یکدیگر نیاز دارند. حس تنهایی، آدم های امروز را می بلعد!
***
توضیح: مطالب سه گانه ای که با عنوان دیروز، امروز و فردا در« الهه ی الهام» آمده ،خلاصه ایست از مقاله ی « منو رها کن از این حس تنهایی» به قلم آقای احمد محمد تبریزی که در تاریخ 24 تیرماه 91 در روزنامه ی همشهری چاپ شده بود و دوست باوفای ما«401» آن را برای الهه ی الهام و دوستانش ارسال کرده است. همچنان چشم به راه هدایای 401 هستیم.
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 9:33 :: نويسنده : حسن سلمانی
پسر خسته از دیر خوابیدن شب، صبح با چشمانی پف آلود بیدار می شود و صبحانه را خورده و نخورده می زند بیرون. موبایلش را چک می کند و هدفونش را داخل گوشش می گذارد. اگر هم هدفونی در کار نباشد، پرده های گوشش را صدایی جز داد و فریاد و شلوغی نمی لرزاند. در خیابان همه شبیه او هستند. کسی صدای کسی را نمی شنود. صورت ها سنگی است و نگاه ها بدون هیچ حالتی فقط نگاه می کنند. آدم ها ساده از کنار هم عبور می کنند.انگار آدم ها یادشان رفته که می شود با هم حرف زد، صحبت کرد و درد دل هم را شنید.
پسر که به خانه باز می گردد، می رود تنها خودش را داخل اتاق حبس می کند و زل می زند به مانیتور. در صفحات اجتماعی دنبال کسی می گردد که شاید در فضای مجازی بتواند با او حرف بزند و دردهایش را در اینترنت پخش کند. دنبال دو گوش شنوا می گردد. خواهرش در اتاق دیگری اس ام اس بازی می کند و پدر و مادر هم سرگرم کارهای خودشان هستند. هر کدامشان شده اند آدم هایی تنها در جزیره ای دور افتاده. تنهایی را یاد می گیرند و به دیگران هم آموزش می دهند و در جامعه پخش می کنند. یاد حرف پدری می افتم که می گفت؛ تنها حسرت زندگی اش فاصله ی زیاد با فرزندانش است.
آدم های امروز برای فرار از تنهایی و ارتباط با یکدیگر رفته اند موبایل، تلفن، اس ام اس، اینترنت و شبکه های اجتماعی اختراع کرده اند. اما هیچ کدام دردی دوا نکرد و آدم ها باز هم تنهایند. دل هایشان به جای دوست داشتن، شده جایی برای دردها و غم هایشان. مردمان امروز را همین حسّ تنهایی در خودش می کِشد و غرق می کند. همین حسّ تنهایی مردمان امروز را می کُشد!
دوست شما401
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : حسن سلمانی یاد گذشته ها برای همه ی ما همیشه دنیایی از حسرت را به دنبال دارد. حسرت تمام چیزهایی که بوده و دیگر نیست. حسرت یک عالمه خاطره و نوستالژی. حسرت هر رنگ و بویی که بوده و امروز پر کشیده و رفته است. وقتی یاد خاطرات خاک خورده ی قدیمی می افتیم و به سر وقتش می رویم و غبارهایشان را می تکانیم لذّتی دارد. بد نیست گاهی در ذهن و خاطراتمان سوار ماشین زمان بشویم، برویم و به یاد یباوریم تمام لحظه هایی که برای دیروز است. دیروزی که برایمانم بوده است و امروز دیگر خبری از آن کارها و خاطره ها نیست. خیلی دور نمی شوم. همان زمان کودکی مان را می گویم.زمانی که پیکان داشتیم و تلوزیون سیاه و سفید. زمانی که به یاد آوردن اقوام و آشنایان بهانه نمی خواست. بدون دعوت و هیچ بهانه ای می رفتیم خانه های همدیگر می ماندیم و دور هم خوش بودیم. زمانی که تنها نبودیم. تابستان ها که می شد کسی از گرما و آلودگی نمی نالید.حال همه ی ما واقعاً خوب بود. به خانه های هم می رفتیم و می ماندیم و دور هم فقط گل می گفتیم و گل می شنفتیم. سفرها ساده بود. دل ها شاد بود و تجملی در کار نبود.زمستان هم کافی بود تا بساط تمام دور هم بودن ها را یک کرسی فراهم کند. می نشستیم دور کرسی و گرمای وجودمان را در خانه پخش می کردیم. به قدری حرف برای گفتن داشتیم که تلوزیون با همان چند کانال محدودش کالایی لوکس به حساب می آمد. خبری از موبایل نبود. حتی به ندرت در خانه ها تلفن ثابت پیدا می شد. فقط کافی بود تا همدیگر را ببینیم و شوری وصف ناپذیر تمام وجودمان را پر کند. آن روزهای گذشته کسی دردش را در دلش نگه نمی داشت تا غمباد شود و افسردگی بگیرد. اصلاً کسی اسم قرص های ضد افسردگی را بلد نبود. دردها تقسیم می شد و هر کس گوشه ی کاری را می گرفت، موضوع به سرانجام می رسید و ختم به خیر می شد. آن قدیم ها بهانه های کوچک برای زندگی فراوان بود،همین بهانه های کوچک می آمد و خوشبختی آدم ها را می ساخت. همه می رفتند دنبال همین بهانه ها تا کشفش کنند. کسی از کسی گریزان نبود. آدم ها برای وصل می آمدند نه فسخ. ادامه دارد. انشاء الله امروز و فردایش را هم مطالعه کنید. ارادتمند- 401
عدّه ای از افراد و اقشار جامعه کارشان شده پاپوش درست کردن ! نه تنها خجالت نمی کشند بلکه از انجام این کار لذّت هم می برند و تازه بعضی وقت ها به خودشان و کارشان می بالند و به همدیگر دست مریزاد و خدا قوّت هم می گویند. چند سالی هم هست که برای خودشان انجمن صنفی راه اندازی کرده اند! و موقعی که تحت عنوان جلسه ی صنفی دور هم جمع می شوند، مصوّب می کنند که هیچ کس از دستمان در نرود و سعی کنید پاپوشی درست کنید که تمامی گروه های سنّی را در بر بگیردو همچنین از شیوه ها و طراحی های نوین و به روز استفاده کنید. در واقع برای همه ی پسران، دختران، مردان و زنان پاپوش درست کنید! وقتی از دبیر این انجمن سئوال می شود: «چرا این کار را با ذوق و شوق انجام می دهید؟» می گوید:«اوّل این که پا قلب دوم ما انسان هاست و ما وظیفه ی خود می دانیم آن را از هر گزندی در امان داریم و دوم این که ما«کفّاش» هستیم و کارمان پاپوش درست کردن است.و باید پاپوشی درست کنیم که نرم،گرم، زیبا و البته ارزان باشد.» بله کفّاش بر وزن خبّاز و هر دو بر وزن فعّال و فعّال و فعّالة دو وزن مشهور صیغه ی مبالغه در زبان عربیست و صیغه ی مبالغه اسمی است که بر بسیار انجام دهنده ی کاری یا بسیار دارنده ی صفتی دلالت می کند. مانند رزّاق. نمی دانم چرا کفّاش که کلمه ای فارسی است به صورت و قالب صیغه ی مبالغه عربی درآمده است!؟ به کفش در زبان عربی«حِذاء» و به کفاش «حَذّاء» و «صانع الاحذیة» گفته می شود. پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها به کفش،اُرُسی و چارق و آذری زبان ها باشماق می گفتند و معروف ترین پاپوش دوره ی آن ها گیوه بود که خود انواعی داشت مانند ملکی یا آجیده. بیایید با هم تصمیم بگیریم زین پس کلمه ی نامانوس«کفّاش» و دیگر اعضای خانواده اش را بر زبانمان جاری نکنیم و به جای کفاش بکوییم کفش دوز و به جای کفاشی بگوییم کفش فروشی و به کسی که کفش را وصله و پینه تعمیر می کند بگوییم تعمیرکار کفش یا پینه دوز. در پایان از الهه ی الهام و همه ی بازدیدکنندگان پر وپا قرص آن درخواست می نمایم پا روی قلب اول و دوم خود و هیچ انسانی نگذارند. متشکرم- ارادتمندتان401 موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||||||||||||||||||||
|